المسیر الجاریه :
مقام آخر عاشق همین است
مقام آخر عاشق همین است<br />
سرش بر روی زانوی تو باشد<br />
تویی سرچشمۀ عشق و محبت<br />
که چشم عاشقت جوی تو باشد<br />
شب ما را سحر روی تو باشد
شب ما را سحر روی تو باشد<br />
مسیحای دلم بوی تو باشد<br />
لقاء الله را آری توان گفت<br />
همان دیدار نیکوی تو باشد
روز ظهور می رسد آیا؟ خدا کند
روز ظهور می رسد آیا؟ خدا کند<br />
باید امام منتظران یک دعا کند<br />
آید ز کعبه بانگ اناالمهدی اش به گوش<br />
از شرق و غرب، لشکر خود را صدا کند<br />
مولای من کریم کریمان غلام تو
مولای من کریم کریمان غلام تو<br />
محتاج یک اشاره و لطف و سلام تو<br />
غرق نیاز و حاجت و درخواست می شوند<br />
تا می رسند مردم دنیا به نام تو
میان مجلس روضه قرار بگذارد
برای گریه به دست بریده سقّا<br />
میان مجلس روضه قرار بگذارد<br />
خدا کند که بیاید اگرچه بعد از ماl<br />
برای فاطمه سنگ مزار بگذارد
به من نمی رسد آن غمزه ای که وقتش را
به من نمی رسد آن غمزه ای که وقتش را<br />
کنار یک دل شب زنده دار بگذارد<br />
اگر که خلق رهایم کنند حرفی نیست<br />
مرا خدا نکند او کنار بگذارد<br />
خدا نصیب من بی قرار چشمی کن
خدا نصیب من بی قرار چشمی کن<br />
که روی خویش به پای نگار بگذارد<br />
مرا به حکم دل امکان ندارد این خورشید<br />
میان ظلمت شبهای تار بگذارد<br />
اگر که پیچ و خم روزگار بگذارد
اگر که پیچ و خم روزگار بگذارد<br />
اگر که سختی این انتظار بگذارد<br />
هنوز هست سَری تا که دستهایش را<br />
به دست خاک قدم های یار بگذارد
چشمم کجا دنبال چشمانت بگردد
چشمم کجا دنبال چشمانت بگردد<br />
سوریه، مکه، کربلا یا اینکه مشهد<br />
هر هفته چشمانم به سوی آسمان است<br />
شاید بتابی بر دلم آقا تو شاید<br />
الا ای یوسف ثانی، درآی زین شام ظلمانی
الا ای یوسف ثانی، درآی زین شام ظلمانی<br />
چرا رخ برنمی تابی، الا ای مه که پنهانی<br />
فتادم در هوایِ تو، دو چشمم خاک پایِ تو<br />
دل و جانم فدایِ تو، به لب دارم نوایِ تو