المسیر الجاریه :
کشتي در طوفان
و شما بندگان با آنکه هر نعمتي داريد از خداست و با آنکه وقتي بلايي مي رسد، به درگاه او پناه مي جوييد و به او در دفع بلا استغاثه مي کنيد، باز گروهي از شما وقتي خداوند بلا را از سرتان رفع کرد؛ باز به او شرک...
مادر بودن
سر ميز ناهار دور هم نشسته بوديم که يک د فعه دخترم با لحن نيمه شوخي گفت: "مي خواهم خبري بهتون بد م.من و شوهرم خيال داريم عيال وار شويم!نظر شما چيه؟" من با احتياط تمام در حالي که سعي مي کرد م تن صدايم تغييري...
نيک بيني
مثل هميشه درگير و دار کارهاي روزانه، زمان را فراموش کرد م. چند روزي از آخرين ديدار با دوستم مي گذشت. باز هم او پيش دستي کرد و براي احوال پرسي من تماس گرفت، بعد از صحبت و تعارفات معمول گفت لازم است که در...
پرده ی سوم
در پرده ي دوم هنرپيشه لباس هاي اتو کشيده و مرتب دلقک ها را پوشيده، با حرکات پيچ در پيچ دست ها و اندام ها «پانتوميم» اجراء مي کند. تماشاچيان با نشاط و شادي محو حرکات او شده، مدام برايش دست مي زنند و سوت...
اضطراب
گورستان متروكهي شهر را سكوت و وهم و اضطراب پُر كرده بود، و چيزي از جنس توهم و تشويش همه جا سرك مي كشيد.
«نويسنده» كه غُصه از وَجَناتش شَره مي كرد، عرق ريزان پاي راستش را بر لبهي بيل گذاشت و محكم به...
ايستگاه بعدي
وقتي اتوبوس شركت واحد در ايستگاه متوقف شد، زن در حالي كه سر بچه اش را از شانهي راست به شانهي چپش منتقل مي كرد، پا را در ركاب گذاشت و از راننده پرسيد: «ببخشيد خيابان فيض مي رويد؟»
چهارباغ غمگين و سرد
اصفهان با قدمت چندهزار ساله و ابنيه باستاني بسيار زيبا و پيشينه قوي تاريخ و بار عظيم تمدني اش، شهري نمونه و گل سرسبد ايران بوده و هست. اين شهر همواره چون نگيني گران قدر در مركز كشوري آريايي با شش هزار...
زن پهلوان
منشي با تلفن حرف مي زد. چند لحظه جلو ميزش ايستادم. پري ناز خودش را به پايم چسبانده بود. ناخن مي جويد. كلاه كاپشنش را از سرش برداشتم و دستش را از دهانش درآوردم. منشي نگاهم كرد و سرش را تكان داد. آرام گفتم:...
بوي گرم گرمك
درست وسط تابستان بود. بوي گرمك و طالبي آفتاب خورده دماغ را مي سوزاند. نشسته بود روي لبه هُرم گرفته ي دكان فالوده فروشي. نگاهش تا انتهاي سراب خيابان دويد. آبي ميني بوس لابه لاي سراب خيابان شده بود دو تا....
زنده ماندن
من شگفت زده هستم. از روزي كه فهميده ام عمرم رو به پايان است تا امروز، زندگي لذتي دو چندان برايم داشته است. ثانيه ثانيه اش براي من سال ها مي گذرد؛ انگار كه رو به پايان نيستم؛ ديروز براي من يعني هزار سال...