المسیر الجاریه :
سگ در حق من دعا كرد داستان

سگ در حق من دعا كرد

يكي از علماي رباني قرن دوازدهم مرحوم آيت الله سيد محمد باقر شفتي رشتي معروف به «حجت الاسلام شفتي» است كه از مجتهدين برازنده و پرهيزكار بود او به سال 1175 هـ .ق در جزيرة طارم گيلان ديده به جهان گشود و به...
کتاب مخفي داستان

کتاب مخفي

ـ ما که چيز زيادي نمي خواهيم .يک مداد و يک دفتر . ـ نه ابوترابي .قانون قانون است . تجميع افراد ممنوع !صف ممنوع .(1) ـ من قول مي دهم افراد بي سواد را يکي يکي درس بدهم . ـ اصرار نکن ابوترابي !سيد الرئيس(2)ممنوع...
آبگير کوچک داستان

آبگير کوچک

صبح که بيدار شد ،هنوز باران مي باريد .موج هاي بلند با شن ريزه هاي سياه هوهو مي کردند و خودشان را به سنگ هاي ساحل مي کوبيدند . مادر گفت :«دريا ديوانه شده .ديشب نگذاشت ،چشم روي هم بگذاريم . حالا هم آرام...
خبر خوب داستان

خبر خوب

همين که از پيچ يک کوچه رد شدم ، او را ديدم .با عجله به سويم آمد . ـ سلام ابوهاشم . با او دست دادم و حالش را پرسيدم :گفت :«با آقا حرف زدي ؟ » گفتم :«هنوز که نه ، دنبال فرصت مناسبي مي گردم » خيلي...
پاره آجر داستان

پاره آجر

روزي مردي ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدي مي‌گذشت. ‏ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان، يك پسر بچه پاره آجري به سمت او پرتاب كرد.پاره آجر به...
نامه‌اي از آن دنيا داستان

نامه‌اي از آن دنيا

‏روزي مردي به سفر مي‌رود و به محض ورود به اتاق هتل، متوجه مي‌شود که آن هتل به کامپيوتر مجهز است. تصميم مي‌گيرد به همسرش ايميل بزند. نامه را مي‌نويسد، اما در تايپ آدرس دچار اشتباه مي‌شود و بدون اينکه متوجه...
آن يك نفر! داستان

آن يك نفر!

در يک غروب زمستاني شيوانا از جاده خارج دهکده به سمت روستا روان بود. در کنار جاده مردي را ديد که زخمي روي زمين افتاده بود و کنار او چند نفر درحال تماشا و نظاره ايستاده بودند. شيوانا به جمعيت نزديک شد و...
دو داستان کوتاه داستان

دو داستان کوتاه

‏شرلوک هلمز، کارآگاه معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردي و شب هم چادري زدند و زير آن خوابيدند. نيمه‌هاي شب هلمز بيدار شد و آسمان را نگريست. بعد واتسون را بيدار کرد و گفت: «نگاهي به بالا بينداز...
بهار آرزوها داستان

بهار آرزوها

بعدازظهر يکي از روزهاي سرد زمستاني ، فاطمه روي پله هاي حياط نشسته بود . دستهاي کوچکش را دور زانوهايش حلقه کرده و بر ديوار خيس ونمناک تکيه داده و نگاهش را بر شاخه هاي خشک درختان دوخته بود .آفتاب کم رمق...
بينوايان داستان

بينوايان

ويکتور هوگو ، شاعر، نمايشنامه و رمان‎نويس فرانسوي در قرن نوزدهم (1885 ـ 1802) يکي از مشهورترين داستان‎نويسان رمانتيک اين قرن است. پدر وي از فرماندهان ارتش ناپلئون بود. ده ساله بود که مادرش از پدرش طلاق...