المسیر الجاریه :
ناودان و الماس
چترهای آسمانیمان را باز كنیم، خدا میبارد بر كوه، ابرها بر شانههای كوه سنگینی میكنند، آنان را تا نزد آلاچیق های خود راه دهیم.
دارد باران میبارد، اطراف چادر را با سرنیزههای آبائیمان گود كنیم....
كوچكترين شواليه
در زمان هاي خيلي قديم، حتي قبل از پادشاهي آرتور شاه، مرد آهنگري زندگي مي كرد كه قدش فقط 50 سانتيمتر بود. او آنقدر كوتاه بود كه براي نعل كردن اسبها بايد روي چهارپايه مي ايستاد. اما اين مشكل او را نگران...
من تو نیستم
ساعت ده صبح بود. از آن ده صبح هایی كه انگار فقط به درد پیرزن های مچاله كج و كوله میخورد كه لم بدهند گوشه اتاقی كه بوی نم و سبزی و عود و پماد سالیسیلات میدهد و از درد پا و پهلو بنالند. از آن روزهایی كه...
ليلا
مادر ليلا، روزها، ليلا را ميگذاشت پيش همسايه و ميرفت سر كار. او توي كارگاه خياطي كار ميكرد. ليلا با دختر همسايه بازي ميكرد. اسم دختر همسايه مريم بود.
ليلا و مادرش در يكي از اتاقهاي خانه مريم زندگي...
داستانک (2)
چوپاني گله را به صحرا برد به درخت گردوي تنومندي رسيد. از آن بالا رفت و به چيدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختي در گرفت، خواست فرود آيد، ترسيد. باد شاخه اي را كه چوپان روي آن بود به اين طرف و آن طرف...
داستانک (1)
اطمينان داشتم كه مرا خواهند كشت. به همين خاطر خيلي ناراحت و عصبي بودم. جيب هايم را گشتم تا شايد سيگاري از بازرسي آنان در امان مانده باشد. يك نخ سيگار يافتم و چون دست هايم مي لرزيد آن را به دشواري ميان...
حادثهای تكاندهنده !
صبح یك روز سهشنبه، در زنگ تفریح بین كلاس دوم و سوم، جروم را به اتاق مدیرش خواستند. ترسی از دردسر نداشت. چون او یك «مسئول» بود، عنوانی كه صاحب و مدیر مدرسۀ ابتدایی تقریباً پرهزینهای تصمیم گرفته بود، به...
توت فرنگی های روی دیوار
شنيدهام. خوب هم كتك خورده بودند. هشت نفرشان را هم بازداشت كرده بودند. بعد بچهها خيابان را آنقدر بسته بودند تا آنها را آزاد كرده بودند.
ـ ...دانشجويي دانشگاههاي تهران، ضمن ابراز انزجار از هتك حرمت عتبات...
مدير مدرسه
از درکه وارد شدم سيگارم دستم بود زورم آمد سلام کنم .همين طوری دنگم گرفته بود قد باشم . رييس فرهنگ که اجازه نشستن داد ، نگاهش لحظه ای روی دستم مکث کرد و بعد چيزی را که می نوشت ، تمام کرد ومی خواست متوجه...
شوهرم
خوب من چه ميتوانستم بكنم؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگهدارد. بچه كه مال خودش نبود. مال شوهر قبليام بود، كه طلاقم داده بود، و حاضر هم نشده بود بچه را بگيرد. اگر كس ديگري جاي من بود چه مي كرد؟ خوب منهم...